مينوشم هر جرعه ى با تو بودن
مى شمارم هر نفس پر حرارتت را
ميرقصم با هر تپش قلبى كه
به شوق و شور و نياز رسيدن
به آهنگ هوس نهفته در نگاه
به ترس گذر از مرز رسوايى
ميتپد افسار گسيخته
ميتپد ديوانه وار
بى قرار در سينه ى تو
پر شرر در آغوش من
در يك بعد از ظهر برفى
I drink every sip of our togetherness
and count every burning breath
I dance with each beat of your heart
that beats
on passion and longing
on the yearning hidden in every glimpse
on the fear of infatuation revealed
that beats restlessly, unbridled
in your chest
flaring with compassion
in my arms
on a snowy afternoon.
Love, making love on a snowy afternoon
عشق بازى، عشق در يك بعد از ظهر برفى