Saturday, March 27, 2010

خواب

هر چه خواستم
کمتربودی
هر چه بودم
کمتر خواستی
هرچه گفتی
نشنیدم من
هرچه گفتم
تو فقط خندیدی
هرچه دورم
آرام تر هستی
هرچه نزدیک
خسته تر هستی
هر چه خواستی
نتوانستم
هرچه کردم
بی نظر بودی
هر که دیدم
با تو سنجیدم
هر که خواستم
نپسندیدم
هر جا رفتی
شادتر بودی
وقت برگشت
پر زغم بودی
هر چه بگذشت
بر غمت افزود
نا امیدی کرد
رشته ها مان پود
تو به من گفتی
من جفا کارم
من به تو گفتم
تو گنه کاری
هرچه بودش
دیگر اینجا نیست
این من و تو؛ ما
دیگر آن ما نیست
هرچه بودش بود
یک زمان ناب بود
یا که شاید هم
همه در خواب بود