Saturday, March 21, 2009

Different Shades of You


هاله های مختلف تو


Go to the east, go to the west

به شرق برو, به غرب برو

With your wisdom in your palm

با خردت در کف دستت

Then close your eyes and don’t despise

و آنگاه چشم هایت را ببند و از

The fears of your own qualm.

ترس از عذاب وجدان خود متنفر نباش


There are thousands words,

هزاران واژه وجود دارند که

You don’t understand,

تو آنها را درک نمی کنم

And thousands gestures

و هزاران اشاره نیز

won’t comprehend,

the ignorance of the world.

بی تفاوتی جهان را قابل فهم نمی سازند.


One sun, one moon, one earth

یک خورشید, یک ماه , یک جهان

And only one way of giving birth

و فقط یک راه بدنیا آمدن

To different shades of truth.

هاله های مختلف حقیقت وجود دارد.

We need to talk.

ما باید با هم گفتگو کنیم


There are thousand bricks

هزاران آجردیوار

Between our souls

بین روح های ما قرار دارد

And thousands kicks

و هزاران ضربه نیز

Won’t free our souls

روح ما را آزاد نمی سازد

So

پس

Gatekeeper, open the gate

ای نگهبان دروازه, در را بگشای

War seeker, discard the hate

ای جنگ طلب؛ تنفر را از خود دور کن

Worshipper, bring us heaven

ای نماز گزار, بهشت رابه ارمغان بیاور

Moon watcher, give us a date

ای ستاره شناس؛ تاریخ را به ما بنشان



Go to the cities, where you were told,

به شهر هایی برو که به تو گفته بودند

Go through the routes paved with gold,

از جاده هایی که کفپوش طلا داردند

slide like a snake or jump like a toad,

همانند مار بلغز و یا همانند غورباقه بجه

don’t delude the truth, see it bare and bold:

واقعیت را پنهان نکن, آن را برهنه و واضح ببین

Melting pots are in blurred doll gray,

ظروف ذوب فلز (در اینجا منظور کشورهایی است که مردمان مختلف از نژادهای مختلف در آن زندگی میکنند) رنگ خاکستری مرده دارند.

Still, stale water, just rots away,

و آب راکد می گندد.


We look the same but different,

ما شبیه هم هستیم ولی متفاوتیم

as colors on a palette differ, but paint

مانند رنگ های مختلف روی بوم نقاشی

a single portrait of life.

که یک تصویر زندگی را می کشند.


One sun, one moon, one earth

یک خورشید, یک ماه , یک جهان

And only one way of giving birth

و فقط یک راه بدنیا آمدن

To different shades of truth.

هاله های مختلف حقیقت وجود دارد.

We need to talk.

ما باید با هم گفتگو کنیم


There are thousand bricks

هزاران آجردیوار

Between our souls

بین روح های ما قرار دارد

And thousands kicks

و هزاران ضربه نیز

Won’t free our souls

روح ما را آزاد نمی سازد

So

پس

Gatekeeper, open the gate

ای نگهبان دروازه, در را بگشای

War seeker, discard the hate

ای جنگ طلب؛ تنفر را از خود دور کن

Worshipper, bring us heaven

ای نماز گزار, بهشت رابه ارمغان بیاور

Moon watcher, give us a date

ای ستاره شناس؛ تاریخ را به ما بنشان


We need to talk, together

ما نیاز داریم با هم گفتگو کنیم. با هم

We need to share, together

ما نیاز داریم با هم شراکت کنیم. با هم

We need to sing, together

ما نیاز داریم با هم آواز بخوانیم. با هم

We need to scream, together

ما نیاز داریم با هم فریاد بکشیم. با هم

We need to dance, together

ما نیاز داریم با هم بخرامیم. با هم

We have to live, together.

ما نیاز داریم با هم زندگی کنیم. با هم


شعر و ترجمه از پیمان ابدالی


Payman Abdali


Sunday, March 8, 2009

Shade in the field

I wish for a grassland where flowers take cover,
with the grass
with the grass
A field without autumn,
no flowers perish.

I wish for a tree in the middle of the desert,
under its shade,
a sober sleeps and awakens drunk
with eternal wine
eternal wine

Shade, it’s a shade in the field
a place where our love would be sealed.

I wish for a universe where Saturn never concurs,
Venus
Venus
A joy for a soul without anhedonia

I wish to find a jewel from nowhere land
And a jewel at heart,
with a jewel at heart
that sheds tears with one hint
from the One.

Shade, it’s a shade in the field
a place where our love would be sealed.

I dream of a shade in the field
a shade where the pain would be healed
I sing in a shade in the field
a song of secrets concealed
see you in the shade in the field
a shade where our love would be sealed
Welcome to the shade in the field
and now the final word is revealed:

Shade in the field

Payman Abdali
inspired by Molana Jalaledin Balkhi (Rumi)

Thursday, March 5, 2009

نيايش رنگين کمان


جانب يزدان دار

از بلا دورت بدارد

چون وفا خواهی ز يار

سر رشته گير بر دست.

گفتمش دل را قوی دار

و بپا خيز پر توان

او اجابت می کند گر کوشش از انسان بود.

نايد از ابر قطره يی

تا نبارد لطف او

رنگ باران می کشد در آسمان سيمای او

بارانی با قطره هايی پر از مهر

که دشت سينه را سيراب باشد

بارانی با نواهايی پر از عشق

همه خشکه بيابان را جان باشد.

صاحب وجدان باش

از خطا دورت بدارد

چون به دل گردی اسیر

آزاده یی آزاد

نايد از ابر قطره يی

تا نبارد لطف او

رنگ باران می کشد در آسمان سيمای او

باران بايد

از برای رنگين کمان

باران بارد

از برای رنگين کمان

باران بايد

باران بارد

پيمان ابدالی