Thursday, August 30, 2018

بلیط قطار روتردام



پگاه، تابستان تفتیده
زیر نسیم پنکه
بهتو فکر میکنم
سالها از دیروز گذشته
و هنوز فضای مجازی
نام تو را به من گوشزد میکند
انگار هوش مصنوعی
درد نمیشناسد

آخرین عکس و فیلمت را دیدم
شکسته شدی
و موهایت کمپشتتر از آنی
که ناخنهای لاک زدهی
انگشتانی آشنا
بتوانند چنگی عاشقانه
در بدرودی پرشور
در ایستگاه قطار
به آن بزند

«لابد چیزی بوده
لابد چیزی شده..»
او هنوز از من میترسید
تو دیوانهام خواندی
و من عکس قاب گرفتهات را
در ایستگاه قطار خاطره
هر روز گردگیری میکنم

بلیط قطار روتردام
داخل قوطی کفش
روی گلهای خشک رُز
روی نامههای ماتیکی
به بوسههای خشکتر
یاد تو را تا ابد برایم
زنده نگه میدارد

موسیقی ولی

ما را
بههم پیوند میدهد
و نهیب چرخهای قطار
ضربآهنگِ معنی دوستی
در چهارچوب باورهای متفاوتمان را
به رُخم میکشد مکرر
و جیغ چرخهای قطار
نزدیکی ایستگاهِ
اختلافِ
ما را


بلیط قطار روتردام
داخل قوطی کفش
روی گلهای خشک رُز
روی نامههای ماتیکی
به بوسههای خشکتر
یاد تو را تا ابد برایم
زنده نگه میدارد

دوست من
دشمنم
قاتلم
رهاییبخشم
دلیل و برهان
در عشق
مانند ستون و دیوار
در خلإ
در فضا
بیمعنی است
بی چَم
بیرحم
بیهوده نکوش
گرچه میدانم نمیکوشی
بیهوده نترس
گرچه میدانم نمیترسی
بیهوده
بیهوده
بیهوده

مسافر قطار روتردام
سالها پیش
از تهران رفت
ولی هر چهارشنبه، 
شبحی، 
عکس قاب شدهی تو را
در ایستگاه قطار روتردام
در آغوش مسافری آشنا
برایم هدیه میآورد
و گوگل و فیسبوک
همچنان نام تو را 
به من پیشنهاد میکنند
و هوش مصنوعی درد نمیشناسد

بلیط قطار روتردام
داخل قوطی کفش
روی گلهای خشک رُز
روی نامههای ماتیکی
به بوسههای خشکتر
یاد تو را تا ابد برایم
زنده نگه میدارد

ارادتمند
پیمان

۹ شهریور ۱۳۹۷

No comments: