از من دیوانه بگذر
از خودم بیگانه بگذر
پر هوس درگیر معنی
از چنین آواره بگذر
تا که راز دل ناگفته است
ذوق
تمنای تو می جوشد
دل
که به عشقت شکفت
رازی
نماند
خودخواهم پر گناهم
بد مستی پر فغان
گمگشته بی هدف در رویای بی پایان جانم
دل تنگم، مهربانم
بی پرده دل ستانم
من درراه، عاشقی، بازی رندانه ندانم
ای زیبا، رقصنده ی مستی من
دل فریبا
در سفالین کاسه ی دلدادگی ام
اسرار نیست
بی وفا.........
از من مستانه بگذر
از زمان جامانده بگذر
از پریشانی پر از شور
از چنین گمگشته بگذر
گل که نشکفته است، تو بلبل خوش خوان این بستانی
ولی راز نمایان که شد ....تو نیز نمانی
بنفش
پیمان ابدالی
15 فروردین 1394
No comments:
Post a Comment